روزهای عجیبی رو پشت سر میذارم

اونقدر عجیب و شلوغ که فرصت و حس نوشتن هم ندارم

با اینکه ذهنم به شدت مشغول بود با این حال هیچ به نوشتن و خالی کردن ذهنم فکر نمیکردم

اوضاع کارم روز به روز بهتر میشد خداروشکرچون خانم ف.ر.ض.ی ان‌شالله عصرا برای همیشه هست و کارها با باوجود اون تقسیم شد و بهتر شد‌ از آقای دکتر زیاد مهربون و خوش خنده مون خیلی خوشم نمیادچون زیاد خودمونیه و هر وقت میاد من همش باید مراقب این باشم بهم خیلی نزدیک نشه و دست نزنهولی اصلا این چیزا رو نمیفهمه و براش عادیه شانسمنم خیلی دوست داره و کوچیک فرضم میکنه، انگار نه انگار که من یه دختر چادری ام یا رفتارم باهاش کاملا مودبانه و معمولیه

خلاصه که نمیفهمه و نزدیک شدن زیاد از حدش حرصمو درمیاره.کنار همه ی اینا هم وقتی اضافه بر ساعت کاریم نگهم میداره و برام کار درست میکنه هم یه درد دیگه سکه یه روز سر این قضیه به قدی خسته و ناراحت و عصبی بودم که موقع برگشت اصلا نفهمیدم مسیرمو اشتباه دارم میرم! بعد دوساعت چرخیدن تو خیابونا تازه راهمو پیدا کردم.خیلی حس بدی بود‌رانندگی تو جاده های نامعلوم و خارج شهر

تا قبل چهارشنبه روزای من همش به کار و خواب میرفتروحیه مو انگیزمو از دست داده بودمروز به روز بیشتر احساس غمگینی و پوچی میکردم تا اینکه یه روز مامانم نشستو باهام‌ کلی حرف زد.سرزنشم کردنصیحتم کرددیدم خودشم چشماش پر اشک شدخب من که اینو نمیخواستم.

تصمیم گرفتم یه تغییراتی تو زندگیم بدم از فضای مجازی فاصله گرفتم بیشتر باهاشون نشستمو حرف زدم و تصمیم گرفتیم زود به زود حتی اگه خسته از کارم میام بریم بیرون

یکشنبه این هفته هم به سختی پاس گرفتم و با صبا رفتیم آب و آتش و اون رستوران خوشگل

بهترم بهترم

اما

هنوز ذهنم شلوغه

میدونم خیلی تند و خلاصه از حال این روزام گفتم

ولی اصل کاریه رو نگفتم

همه چیز از چهارشنبه هفته ی پیش شروع شد.

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تینر و حلال های صنایع شیمیایی فاتح فام سپاهان مهندسی نمونه سوالات تستی اکسل همراه با جواب pdf این زندگی Esperanza مبل خونه بهترین متخصص ارتودنسی شرق تهران ، دکتر فرهاد صدرالدینی بیمه